دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۱

یکی از احمقانه ترین کارها تو مملکت ما ء این روزا سربازی رفتن . آخه دو سال زندگیتو تو ÷ادگانها حروم کنی که چی بشه .اگه قرار به خدمت به مملکته که خیلی راههای بهتری هست تا اینکه ادم زندگیشو این توری تلف کنه. اون خم تو دوره زمونهای که دنیا به یه لحظه بنده غفلت کنی له شدی.
به نظرم رسید یه سایت بسازم که خلق الله ی که با من موافقن بیا و امضا کنن ول چون توانایی تکنیکیشو ندارم از دوستانی که می تونن این کار رو بکنن درخواست کمک میکنم.
در ضمن ایمیل عزیز من هنوز ÷سوردش در اختیار من نیست کسی نمیتونه کمکم کنه؟

چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۱

واقعا مسخرس همه وبلاگها اين روزا يه جوري زيرو رو شدن. اون از بلاگ سپات اين هم از پرشين بلاگ.
تازه از همه مهم تر اينه كه يه بي پدر مادري پشورد ايميل منو عوض كرده.خدا بگم چيكارش نكنه.

سه‌شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۱

از دست دادن دوست خيلي سخته.
دوستايي كه حتي با هاشون فقط سلام عليك داشتي. با هاشون چند بار بيشتر كوه نرفتي. ولي ياد برق چشمهاي هركودوم كه ميوفتي مي بيني يه عالمه اميد ، آرزو و هدف مرده.
ويكتوريا و امير رفتن پرو ،خودشون ميدونستن كجا دارن ميرن ،ولي شايد تو محاسبه توانايي هاشون واسه يه همچين جاي مخوفي اشتباه كرده بودن.
الان مطمئنم همه سراغ كاظم ميرن ، البته نميشه انكار كرد كه كاظم تو برنامه هاش زياد محتاط نيست ، ولي ريشه جريان يه جاي ديگس.
تو اين چند ساله بچه هاي دماوند خيلي سعي كردن بيشتر وارد حيطه فني بشن ولي پشتوانه شون چي و كي بود؟
همشون با عشق ميومدن و بدون كسايي كه پشتشون باشه خودشون كار ميكردن. مي خواسنن ثابت كنن تو كار فني هم چيزي از بقيه كم ندارن.ولي از با تجربه ها كمتر كسي دور و برشون بود. اونهايي كه بايد دست اين جوون ها رو ميگرفتن سرشون جايه ديگه گرم بود.
رسيدن به كار و زندگي رو ميشه اصلي ترينش ديد ولي نه بيشترينش.
عوض دعوا كردن و ادعا كردن وانحصار طلبي و....
شايد الان ويكتوريا سرگرم آماده شدن واسه خواستگاري بود و امير هم تو فكر يه چيز ديگه ،
تو فكر چيزي مال زنده ها.
الان جفتشون ته چاه 18 افتادن ،ديگه حتي نميشه بيرون آوردشون، حتي نميشه همون جا دفنشون كرد.
بايد تيكه تيكه بشن . يا پودر شن.
در هر حال نميدونم ، حس خيلي بدي دارم.
دلم براي جفتشون تنگ شده ،
هرچند ميدونم الان بهشون بد نمي گذره.
...

سه‌شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۱

ميدوني چي وقتي از پا افتادي ميچسبه ، وقتي نميدوني چي كار كني، وقتي اميدي نداري، شايد بگي يه دوش آب سرد يا يه مسافرت تنها يا يه بطري ودكا. ويل مي به اين نتيجه رسيدم كه فقط يه دوست خوب ميچسبه.نه كه برات پرت و پلا بگه يا چيزايي تو اين مايه ها ، نه .
باهات حرف بزنه، اونقدر دوستش داشته باشي و اون هم اونقدر دوستت داشته باشه كه هر چي تو دلته رو بخونه ، بهش بگي ، اون هم گوش كنه ، نه مثل بقيه ، يه جور ديگه.
يه جوري كه تو از حرف زدنت منصرف نشي. بعد باهات حرف بزنه، بهت بگه چي كار كني و انرژي بهت بده طوري كه بتوني باهاش كوهو خورد كني.
....

پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۱

سلام
شنيدم ماه پيشوني مرده
مردن خيلي عجيب
جالبيش اينه كه مي دونيم اين هيكل گنده دير يا زود بايد بره
ول اصلا انگار نه انگار

پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۱

هميشه دوست داشتم با همه از جمله زير دست هام رفتار دوستانه و صميمانه اي داشته باشم ولي انگار تو اين مملكت از اين كارها نميشه كرد.
راستي خيلي دوست دارم ببينم يه دانشگاه واقعي چه جوريه .

چهارشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۱

تو وبلاگ نوشتن واسه من خيلي سخته. آخه با اين اينترنت هاي نفتي كه من گيرم مياد هميشه نميشه وصل شد تازه وقتي هم كه وصل مي شي پشت انواع فاير والها هستي . از بوشتن بهتر خوندنه ولي حيف كه بعضي ها ديگه نمينويسن.
راستي يه چيزي تاريخ رسمي ايران چيه؟
من شنيده بودم هجري شمسي يه ولي نمي دونم چرا اكثر مناسبتها بر اساس يه تاريخ ديگس؟

سه‌شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۰

سلام
یه کانون ستاره شناسی راه انداختیم .فکر کنم کارمون خوب ÷یش بره . راستی امسال عجب عیدی شده .
ما که تکلیفمونو نفهمیدیم.سیاه بپوشیم یا سفید.

یکشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۰

سلام
یکی از دوستای خوبم رفت سربازی.من و یکی از دوساتم هم همراهش برای تقسیم رفتیم.با اینکه ما ساعت 11 شب رفتیم جلوی پادگان قبل از ما 200 نفر اومده بودن.
نفر اول از ساعت 4 بعدازظهر اومده بود.1-2 ساعتی زدیم سروکول هم بعدش هم همون جا کنار خیابون خوابیدیم.ساعت 3-2 از سرما پاشدیم یه لیوان چای خریدیم و خوردیم.بعدش نشستیم به مجله خوندن.خدا رو شکر امیر حسین تنها نیومده بود وگرنه آدم کلی از تنهایی دق میکونه.یه هو دیدیم همه میدون ما هم دوییدیم خلاصه صف مف به هم ریخت.ما یکیمون واستاد تو صف جدید که بیشتر از نظر عرضی رشد کرده بود و دو تا دیگه هم رفتن جلو که ببینن بلاخره چی میشه.آخه 100 نفر اول حق انتخاب دارن که کجا برن واسه همین همه میخان جزو 100 نفر اول باشن. سرتونو درد نیارم امیر حسین رو زور چپون جزء 100 نفر اول فرستادیم تو اون هم تهران افتاد خلاصه منظورم از همه این حرفا این بود که چرا بعضی ها باید 2 سال از زندگیشونو این توری هدر بدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چهارشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۰

سلام
امیدوارم سیاره مشتری رو با تمام زیباییش تو آسمون ببینید.
راستی الان تو آسمون میشه ستاره شباهنگ معروف رو هم دید.
همین طور خوشه پروین.
...................
امروز یه چند دور تو میدون ولیعصر چرخید.خیلی چیزاآدم دستش میاد شما هم امتحان کنید.
یاد یه قصه قدیمی افتادم که همه شنیدیمش
قصه ای که برای اولین بار منو به گریه انداخت از یه قصه.
دخترک کبریت فروش
کاشکی کله گنده ها هم میومدن یه چرخی تو میدون ولیعصر میزدن.

دوشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۰

سلام
بعد از مدتها به آرزوی منجم باشی بودنم رسیدم.
آخه نمیدونید که تو این عالم وانفسا منجم بودن چه مصیبتی یه .
اگه حال داشتین ساعت 8-9 شب یه نگاهی به آسمون بندازین.
پرنور ترین چیزی که تو آسمون می بینید سیاره مشتری یه.

یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۰

دوشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۰

هیچ وقت دوست ندارم قاضی بشم.
سلام
واسه هممون میزان سانسور اعمال شده بر صدا وسیما مشخصه ولی امروزیه چیز جالب توی تلوزیون دیدم و شنیدم .جمعه برای دیدن مسابقات درای تولینگ (Dry tooling)قهرمانی کشور رفته بودم کرج خلاصه منتظر بودم ببینم این خبر چتوری انعکاس پیدا میکنه آخرین خبر ساعت1745 شبکه 3 این بود اولین دوره مسابقات صخره نوردی قهرمانی کشور در سالن .....
برای من که خیلی خنده دار و گریه دار بود
سلام
بعد از مدتها حاجیتون بیداش شد.راستشو بخواین چند تا دلیل داشت که این همه وقت بیدام نبود. بی تعارف بگم اولیش تنبلی ولی از حق نگذریم دلایل دیکه ای هم داره.یکیش اینه که اینترنت مصرفی بنده از یه شرکتی دزدیده شده بود بعد از اینکه چندین بار فهمیدن که بسوردشون لو رفته و هی عوضش کردن بلاخره چند روز بیش برای آخرین بار که گندش در اومد مجبور شدم دست تو جیب کنمو بول نت بدم حالا هم با خیال راحت از اینکه بول نت و بول تلفنم هدر نمی ره(دارم یه دان لود خفن می کنم)مشغول تایب کردن هستم.
از دیگر دلایل بنده اینه که از بلاگ خوندن خیلی لذت می برم خیلی بیشتر ازبلاگ نوشتن لذت می برم.
یکی دیگش اینه که این که این آقای درخشان این بنده فضا ندیده رو به عنوان فضانورد گذاشته اینجا و هر جی بهش میگم بابا من منجم باشی هستم نا سلامتی انگار نه انگار.
تااینکه دیروز(جمعه) توی یه مسابقه ورزشی معلمم (البته من اصلا شاگرد خوبی برای ایشون نشدم) رودیدم که جریان حسین آقا رو بهشون گفتم بهم گفتی که بنویس بزار بو بلاگت ما هم اطاعت کردیم و عریضه اوردیم خدمت شما.
همین جا آقای درخشان رو تهدید می کنم که اگر بنده رو به عنوان منجم باشی مفتخر نکنه یه روز میام دبیر سرویس علمی تشکیلاتش می شم و اون وقته که دیگه بد بخته

شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۰

سلام
بعد از مدتها حاجیتون بیداش شد.راستشو بخواین چند تا دلیل داشت که این همه وقت بیدام نبود. بی تعارف بگم اولیش تنبلی ولی از حق نگذریم دلایل دیکه ای هم داره.یکیش اینه که اینترنت مصرفی بنده از یه شرکتی دزدیده شده بود بعد از اینکه چندین بار فهمیدن که بسوردشون لو رفته و هی عوضش کردن بلاخره چند روز بیش برای آخرین بار که گندش در اومد مجبور شدم دست تو جیب کنمو بول نت بدم حالا هم با خیال راحت از اینکه بول نت و بول تلفنم هدر نمی ره(دارم یه دان لود خفن می کنم)مشغول تایب کردن هستم.
از دیگر دلایل بنده اینه که از بلاگ خوندن خیلی لذت می برم خیلی بیشتر ازبلاگ نوشتن لذت می برم.
یکی دیگش اینه که این که این آقای درخشان این بنده فضا ندیده رو به عنوان فضانورد گذاشته اینجا و هر جی بهش میگم بابا من منجم باشی هستم نا سلامتی انگار نه انگار.
تااینکه دیروز(جمعه) توی یه مسابقه ورزشی معلمم (البته من اصلا شاگرد خوبی برای ایشون نشدم) رودیدم که جریان حسین آقا رو بهشون گفتم بهم گفتی که بنویس بزار بو بلاگت ما هم اطاعت کردیم و عریضه اوردیم خدمت شما.
همین جا آقای درخشان رو تهدید می کنم که اگر بنده رو به عنوان منجم باشی مفتخر نکنه یه روز میام دبیر سرویس علمی تشکیلاتش می شم و اون وقته که دیگه بد بخته.

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۰

سلام
این دفعه با وردبد نوشتم بعد کبی کردم اینجا.
اگه از فردا به انجا سر بزنید اخبار نجومی روز دنیا و ایران رو می تونید بیدا کنید.
البته از اظهار فضل حاجی تون بی نصیب نمی مونید. تا جایی که نت داشته ناشم در صحنه حاضر خواهم بود.