یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵

I finally found someone

شاید دیر به نظرت بیاد، ولی ارزششو داره اینجا نوشته بشه.
I finally found someone
That knocks me off my feet
I finally found the one
That makes me feel complete
It started over coffe
We strated out as friends
It's funny how from simple things
The best things begin

This time is different
And it's all because of you
It's better than it's ever been
'Cause we can talk it though
My favouite line was
"Can I call you sometime"
It's all you had to say
To take my breath away

This is it, oh I finally found someone
Someone to share my life
I finally found the one
To be with every night
'Cause whatever I do
It's just got to be you
My life has just begun
I finally found someone

Did I keep you waiting? I didn't mind
I apologise, baby that's fine
I would wait forever just to know you were mine

You know I love your hair
Are you sure it looks right?
I love what you wear
Isn't it too tight?
You're exceptional
I can't wait for the rest of my life

This is it, oh I finally found someone
Someone to share my life
I finally found the one
To be with every night
'Cause whatever I do
It's just got to be you
My life has just begun
I finally found someone
And whatever I do
It's just got to be you
My life has just begun
I finally found someone


I Finally Found Someone by: Bryan Adams

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

تاریخچه عکاسی نجومی - بخش 1

سال 78 کتاب Astrophotography For the Amateur را بنا به ضرورت ترجمه کردم. آغاز این ترجمه را به ترجمه دیگری از سایتی که اکنون هرچه میجویم نمی یابم آراستم که نگاهی بود بر تاریخ عکاسی نجومی. به دلایلی این کتاب هرگز به طبع نرسید، ماهها بود که در فکر انتشار این کتاب از طریق این وبلاگ بودم. از آنجایی که مرجعی برای تاریخچه عکاسی به زبان فارسی نمی شناختم(همین مطالب در سال 80 در ماهنامه دانشمند به شکل مجموعه مقالات چاپ شده)، امروز بخش اول آن کتابرا که تاریخچه ای از عکاسی نجومیست ، در 3 بخش منتشر ساختم.
امیدوارم دوستان Copy-Paste کننده ذکری از من نیز ببرند.

خلاصه
عكاسي در قرن نوزدهم متولد شد، داگروتيپ اولين روش آغاز تجربه هاي عكاسي در ستاره شناسي بود. با معرفی روش صفحات تر (كلوديون تر)، عكاسي نجومي پیشرفت محسوسی کرد. اولين عكسهاي موفق نجومي از ماه، خورشيد گرفتگي و ستارگان بود. روش صفحات خشك در دهه 1870 ارائه شد و عكاسي نجومي را متحول كرد. نوردهي هاي طولاني امكان به تصوير كشيدن اجرام کم نور تر را بوجود آورد. امكان تجزيه و تحليل طيف ستارگان و سحابيها نیز فراهم شد و نتيجه، اكتشاف دو گانه هاي طيفي بود. در سال 1887 تهيه نقشه عكاسي از آسمان آغاز شد و 70 سال كامل كردن آن به طول انجاميد. قدرسنجي عكاسي مشكلات زيادي را در استاندارد كردن قدر ستارگان به وجود آورد كه تا سال 1992، زماني كه استانداردهاي بين المللي وضع شد، به طول انجاميد. عكاسي رنگي در سال 1959 وارد ستاره شناسي شد. عكاسي رنگي به دلیل نمایش رنگارنگ زیبایی های آسمان باعث توجه بيشتر عموم به مقوله نجوم شد. در دهه 1980 CCD ها به عرصه عکاسی نجومی وارد شد و در اواخر دهه 1990 ،عکاسی دیجیتال. از زمان تولد عکاسی نجومی تا به حال، پیشرفتهای بسیاری در این عرصه حاصل شده و امروزه عکاسی نجومی به عنوان يك روش علمي مورد استفاده قرار مي گيرد.

1ـ1 تاريخچه عكاسي اوليه
ابداع و استفاده از واژه «عكاسي»(Photography) را اغلب به ستاره شناس مشهور «سرجان هرشل» نسبت مي دهند. او در يكي از سخنراني هاي خود در انجمن سلطنتي در تاريخ 14 مارس 1839، از اين واژه استفاده كرد. البته در صحت این موضوع میتوان شک کرد زیرا دو هفته قبل از سخنراني او ،ستاره شناس برليني، «جان مادلر»، در نامه اي اين واژه را بكار برده بود. البته مي توان هرشل را عامل استفاده عمومي از اين واژه دانست. در سال 1822 ميلادي، «جوزف نيسفور نيپس» اولين تصوير موفق با استفاده از تكنيك عكاسي را به وجود آورد. او يك صفحه فلزي نقره اندود را درون يك دوربين آبسكورا به مدت 8 ساعت نوردهي كرد، در اين روش صفحه ها پس از نوردهي در معرض بخار جيوه كريستالي گرم شده قرار داده مي شدند تا كنتراست تصوير افزايش يابد. اين روش «داگر» را به آزمايشات بيشتري ترغيب كرد تا روش عملي تري براي تهيه عكس پيدا كند. اين دو در سال 1829 شروع به همكاري كردند. متأسفانه 4 سال بعد نيپس درگذشت اما داگر آزمايشات را ادامه داد تا در سال 1837 موفق شد روشي را بيابد كه امروزه به نام او، داگروتيپ ناميده مي شود.
تصوير1 يكي از اولين تصاوير داگروتيپ است كه در سال 1839 توسط داگر از «كاخ تويلري» گرفته شده است.
اولين توجه عمومي به روش داگر توسط سياستمدار و ستاره شناس فرانسوي «آراگو» در هفتم ژانويه 1839 در جلسه هفتگي آكادمي علوم فرانسه بود. آراگو مجذوب اين روش شده بود، اما اين روش محدوديتهاي جدي نيز داشت. جزئيات تصويرمناسب بود ولي امكان تکثیر از آن وجود نداشت. هر صفحه منحصر به فرد بود زيرا هيچ نگاتيوي مورد استفاده قرار نگرفته بود. زمانهاي نوردهي طولاني بودند و اين مانع مهمي در استفاده از روش داگروتيپ در ستاره شناسي(به جز اجرام خيلي نوراني)بود. با وجود اين محدوديتها تلاشهاي زيادي شد تا از اين روش براي هدفهاي نجومي استفاده شود.

1ـ2 آغاز عكاسي نجومي 1851ـ1830
قبل از توجه به روش داگروتيپ توسط آراگو، داگر سعي كرده بود كه از ماه عكس بگيرد. او تصوير ماه را بر روي يكي از صفحه هاي عكاسيش انداخت و تصوير ماه را ثبت كرد. متاسفانه جزئيات قابل تشخيص نبود. اين موضوع باعث شد كه اراگو براي عكاسي از اجرام آسماني تشويق شود، و تا جايي پيش رفت كه روشي براي عكاسي از طيف خورشيد معرفي كرد.
اولين عكسهاي نجومي موفق، به روش داگروتيپ گرفته شدند. درخشندگي فوق العاده زياد خورشيد، طولانی بودن نوردهی را به اندازه كافي جبران مي كرد. در سال 1842 ميلادي عينك ساز فرانسوي به نام «لربورس» Lerebours توانست عكس موفقي از خورشيد ثبت كند. البته اين عكس زياد نور خورده بود، ولي ديگران را براي ادامه كار تشويق مي كرد. در دوم آوريل 1845، دو شخص به نامهاي «فيزو و فوكالت»،Fizeau Foucault توانستند با زمان نوردهي ثانيه عكس خوبي از خورشید بگيرند. (تصوير2)
در اين عكس چند لكه خورشيدي نيز قابل مشاهده بود. اين عكس در مجله ستاره شناسي براي عموم كه توسط اراگو منتشر مي شد، چاپ گرديد. اولين تلاش براي عكاسي از يك خورشيد گرفتگي نیزدر هشتم جولاي 1842 ميلادي توسط يك ستاره شناس اتریشي بنام «ماجو چي» Majocchi با استفاده از روش داگروتيپ صورت پذيرفت. او توانست از خورشيد گرفتگي جزئي عكس بگيرد ولي از خورشيد گرفتگي كلي نتوانست عكاسي كند.
زماني كه ستاره شناسان با استفاده از روش داگروتيپ دست به تجربه زدند، حساسيت صفحه ها افزايش يافته بود. صفحات را در معرض بخارات برم نيز قرار میدادند که حساسيت آنها را افزايش مي داد.
اين موضوع باعث ثبت اجرام كم نورتر بر روي اين صفحات شد. اولين عكس موفق از يك خورشيد گرفتگي كلي توسط شخصي بنام «بركووسكي» Berkowski با استفاده از يك نور سنج با مارك Konigsber، كه اندازه اش تقريباً بود، در 28 جولاي 1851 گرفته شد. زمان نوردهي او 24 ثانيه بود. (تصوير3) در اين تصوير زبانه هاي خورشيدي و تاج دروني ثبت شده بود كه اولين نمايش دقيق از اين عوارض بود. تلاشهاي گذشته براي طراحي دقيق از تاج خورشيد به خاطر مدت زمان كوتاه گرفتگي كلي مسير نشده بود. ماه، دومين جرم آسماني براي عكاسي به روش داگروتيپ بود. «جي . پي . بوند» G.P.Bond در سال 1850 مجموعه عكسهاي مشهوري گرفت. اين عكسها با استفاده از تلسكوپ استوايي شكستي 15 اينچي رصدخانه هاروارد با كمك «جي. ا. ويپل» J.A.Whipple عكاس بوستوني گرفته شد. در آن زمان اين تلسكوپ همراه با تلسكوپ مركز نجومي در «پالكوو» Pulkovo روسيه بزرگترين تلسكوپهاي جهان بودند. اندازه تصوير ماه 125 ميليمتر بود. اين عكسها اولين بار در 9 مي 1850 در جلسه انجمن سلطنتي نجوم نمايش داده شد، و بعداً در نمايشگاه بزرگ قصر كريستال در سال 1851، بوند به خاطر عكسهايش مدال گرفت. بوند سعي مي كرد عكسهاي مشابهي از ستارگان بگيرد. در جولاي 1850 بوند، ويپل با كمك همان تلسكوپ 15 اينچي موفق به عكاسي از ستاره نسر واقع (قدر1) با نوردهي 100 ثانيه شدند. هم چنين آنها موفق به عكاسي از ستاره دوگانه كاستور (قدر2) شدند كه مطمئناً به صورت خطي شده بود. آنها به دليل مكانيزم نه چندان دقيق موتور ردياب تلسكوپ دچار سختي شدند و همين باعث شد كه از ادامه تلاششان دست بردارند. موتور ردياب تلسكوپ براي رصد با چشم بسيار مناسب بود ولي براي عكاسي جواب مثبت نمي داد. زماني كه موتور ردياب دقيقتري جايگزين شد آنها با استفاده از روش كلوديون تر به كارهايشان ادامه دادند.

1ـ3 عكاسي نجومي 1890-1851روش شيشه مرطوب (كلودين تر)
در سال 1851 روش ديگري به نام شيشه مرطوب (كلودين تر) توسط «فردريك اسكات آرچر» معرفي شد. اين روش به سرعت به عنوان روش منتخب اكثر عكاسان جايگزين روش داگروتيپ شد. ساختار روش كلودين تر با روش داگروتيپ متفاوت بود. براي ساختن شيشه هاي مرطوب، ابتدا يك تركيب از مخلوط كردن پنبه در حمامي از اسيد سولفوريك و نيترات پتاسيم در دماي 80-60 درجه به مدت 6 دقيقه تهيه مي شود. پس از شستشو، آن را در محلولي از الكل، اتر، يديد پتاسيم (يا هر يديد ديگري) و برم حل مي كنند. مايع حاصل، مايع چسبناكي به نام كلودين است. اين ماده را روي شيشه اي تميز مي مالند و مي گذارند خشك شود. پس از خشك شدن بلافاصله آن را درون محلولي از نيترات نقره اشباع شده با يديد نقره فرو مي برند. اين كار باعث تغيير يد و برم به نمك هاي نقره و باعث حساس شدن شيشه مي گردد. قبل از خشك شدن شيشه بايد با آن عكاسي كرد، زمان موثر 10 تا 15 دقيقه است. شيشه در ظرفي شامل: سولفات آهن، اسيد استيك و الكل ظاهر مي شود و سپس ثابت مي گردد. تصوير حاصله كيفيت بسيار خوبي دارد و در مقايسه با امولسيونهاي مدرن دانه بندي ريزي دارد.
روش كلودين تر برتري هاي زيادي نسبت به روش داگروتيپ داشت. حساسيت شيشه هاي آن 5 تا 10 برابر بيشتر از صفحات داگروتيپ بود، بنابراين به همين مقدار نيز به نوردهي كمتري نياز داشت. زمان نوردهي در نور روز 2 تا 3 ثانيه بود، هم چنين روش بسيار ارزانتري نسبت به داگروتيپ بود. هر عكس در روش داگروتيپ حدود 21 گين هزينه داشت (در قرن 18 دستمزد يك كارگر بسيار كمتر از اين مقدار بود). در حالي كه روش كلودين تر حدود اين مقدار هزينه مي شد. عكسهاي داگروتيپ يك نسخه اي بودند و نمي توانستند آنها را تكثير كنند، در حالي كه از روي شيشه هاي مرطوب به راحتي مي توانستند چاپ بزنند. با تمام اين اوصاف شيشه كلودين تر هنوز با حالت ايده آل خيلي فاصله داشت زيرا مي بايست قبل از خشك شدن نوردهي مي شد كه كار بسيار دشواري بود. اگر اجازه خشك شدن به شيشه ها داده مي شد از حساسيت آنها كاسته مي شد. صفحات تر حدود 10 برابر از صفحات خشك حساس تر بودند، بنابراين از آنها فقط براي عكاسي از خورشيد استفاده مي شد. تمام روشهاي اوليه عكاسي داراي ايرادهاي مشترك ديگري هم بودند. سطح حساس آنها پان كروماتيك (حساس به تمام رنگها) نبود. تمام آنها حساسيت خيلي كمي به رنگ قرمز داشتند. زماني ايجاد مشكل مي كرد كه مي خواستند از تلسكوپهاي شكستي براي عكاسي استفاده كنند، كه براي تنظيم چشم طراحي شده بودند، و براي عكاسي تنظيم شان تغيير مي كند. آن زمان هنوز تلسكوپ هايي كه براي عكاسي تصحيح شده باشند، ساخته نشده بود. گذشته از اين محدوديتها، روش كلودين تر در مطالعات نجومي بسيار مورد توجه واقع شد.

عكاسي از ماه (با روش كلودين تر)
با روش كلودين تر، زمان مورد نياز براي عكاسي از ماه كافي بود. ستاره شناس آماتور انگليسي «وارن دلا رو» Warren DelaRue با استفاده از اين روش وي ك تلسكوپ 13 اينچي انعكاس فلزي از ماه عكسهايي گرفت. تلسكوپ موتور رد ياب نداشت، بنابراين در طول 30-10 ثانيه نوردهي، شيشه بايد با دست حركت داده مي شد. اين كار با قرار دادن شيشه داخل مكانيزمي شبيه اسلايد عمل مي كرد، و از پشت ، شخص ناظر آن را مي ديد و تلسكوپ را حركت مي داد، تا ضربدر هدف، كه بر روي يك گودال از ماه تنظيم شده بود همان جا بماند. اين عكسها در سال 1853 در جلسه انجمن سلطنتي نجوم نمايش داده شد. اين روش بسيار دشوار بود، به همين دليل با ساخته شدن موتور ردياب براي تلسكوپ، آن را رها كردند. در سال 1857 موتور ردياب دقيقي روي تلسكوپ نصب شد و دلاور توانست عكسهاي بسيار دقيق و شفافي با نوردهي 10 ثانيه از ماه بگيرد (تصوير4).
در سپتامبر 1859، او دونگاتيو از ماه را كه تا اندازه 200 ميليمتر بزرگ شده بودند، در انجمن سلطنتي ستاره شناسي بريتانيا به نمايش گذاشت. اين تصاوير مورد توجه بسياري از ستاره شناسان در آن زمان قرار گرفت. در ايالات متحده آمريكا، ستاره شناس آماتور و ثروتمند به نام «لوئيس ام رتفورد» Lewis M. Rutherford در باغ خود در نيويورك يك رصد خانه با تلسكوپي اينچي فيتز Fitz، برپا كرد، ليكن چون عدسي آن با چشم تنظيم مي شد، او نتوانست عكسهاي واضحي بگيرد. او مشكلش را با ساختن اولين تلسكوپ ويژه عكاسي در جهان حل كرد. اين كار بسيار سخت بود، زيرا آزمايشهاي عدسي به وسيله چشم نمي توانست انجام پذيرد و تمام آزمايشها بايد با روش عكاسي انجام مي شد. زماني كه در سال 1864 تلسكوپ تكميل شد او عكسهاي بسيار واضحي از ماه با نوردهي 3-2 ثانيه گرفت (تصوير5).
او با استفاده از اين تلسكوپ، 1400 عكس از آسمان را ثبت كرد، كه شامل 50 عكس از خوشه پروين بود. ولي او را بيشتر به خاطر عكسهاي ماه مورد تمجيد قرار دادند. «ر. الري» R.Ellery مدير رصد خانه ملبورن از تلسكوپ بزرگ ملبورن براي گرفتن عكسهاي فوق العاده اي از ماه در سال 1871 استفاده كرد. «اچ . سي راسل» H.C.Russel عكسهاي او را اين طور توصيف كرده است: «دقيق ترين و بهترين عكسهايي كه تا اين زمان ديده است».
علاقه به عكاسي از ماه با توسعه روشهاي جديد عكاسي ديگر كمتر مورد توجه واقع مي شد، با وجود اجرام كم نورتر براي عكاسي، ماه سالها به دست فراموشي سپرده شد.

عكاسي از خورشيد گرفتگي
«جان هرشل» براي مجموعه عكاسي از خورشيد، انجمن سلطنتي را تشويق كرد، تا براي تاسيس بناي خورشيد نگار عكاسي در رصدخانه «كيو» Kew سرمايه گذاري كنند. اين وسيله را دلارو (De La Rue) اختراع كرده بود. يك تلسكوپ 5/3 اينچي كه با استفاده از روش پروجكشن تصويري با قطر 100 ميليمتر ايجاد مي كرد. با استفاده از اين ابزار ثبت عكاسي لكه هاي خورشيد از سال 1858 تا 1872 انجام شد. در 1861 خورشيد نگار عكاسي مشابهي در روسيه نيز ساخته شد. در 1873 يك خورشيد نگار عكاسي در رصد خانه سلطنتي گرينويچ نصب شد. اين رصدخانه جايگزين كيو شد و تا به امروز عكاسي از خورشيد را ادامه داده است.
دلاور خيلي علاقمند بود كه از خورشيد گرفتگي عكاسي كند، به همين منظور او خورشيد نگار عكاسي رصدخانه كيو را براي ثبت گرفتگي 18 جولاي 1860 به اسپانيا منتقل كرد. او دو عكس از خورشيد گرفت كه در آنها شراره ها و تاج خورشيد به خوبي مشخص بود. از روي عكسها اثبات شد كه شراره ها از عوارض خورشيدند و به ماه ربطي ندارند. عكسهاي كوچكي كه كشيش سچ (Secche) با ساتفاده از يك تلسكوپ شكستي با فاصله 384 كيلومتري گرفته بود. اين اطلاعات را تاييد مي كرد.
عبورهاي نادر زهره در سالهاي 1874 و 1882 روي داد. اين اتفاق مجال اين كار را به وجود آورد تا با استفاده از ثبت دقيق اين واقعه در جاهاي مختلف، اختلاف منظر خورشيد را به دست آورند. اين اطلاعات مي توانست براي تعيين فاصله تا خورشيد به كار رود. گروههاي زيادي در سراسر زمين از عكاسي براي ثبت عبور 1874 استفاده كردند. از روشهاي مختلفي استفاده شد، از داگروتيپ تا كلودين تر و خشك. ولي تمام عكسها به خاطر لك بودن ابزارها خراب شد. كنگره اي توسط 14 كشور براي نظارت بر ثبت الاعات عبور 1882 در پاريس تشكيل شد. پس از مباحثات، آنها عكاسي را به عنوان وسيله اي براي محاسبه عبور توصيه نكردند. از اين پس بود كه جامعه نجومي، عكاسي را به عنوان ابزاري محاسباتي رد كرد. اين ديدگاه محافظه كارانه در قبال روشهاي جديد مسلماً تغيير كرده است.

آغاز عكاسي از ستارگان
با معرفي روش كلوديون تر (و موتورهاي ردياب جديد)، بوند تلاشهايش را براي عكاسي از ستارگان با تلسكوپ 15 اينچي شكستي هاروارد در سال 1857 شروع كرد و به راحتي موفق شد از ستارگان عكس بگيرد از جمله او از ستارگان عناق (قدر 2/2) و سها (قدر4) با 80 ثانيه نوردهي عكس گرفت. بوند متوجه شد كه اندازه تصوير ستاره بر روي صفحه بستگي به «قدر» ستاره دارد. او آزمايشهاي متعددي براي تعيين مقدار اين اثر انجام داد. او با تلسكوپهاي 15-1 اينچي چندين عكس از نسر واقع، عناق و سها با نودهي هاي 120-1 ثانيه گرفت. و پي برد كه اندازه تصوير ستاره بستگي به زمان نوردهي دارد بر اين مبنا او توانست معياري يابد كه دقت آن از روش حدي با چشم بيشتر بود. تبديل اندازه تصوير ستاره به محاسبات سيستم قدر، آن قدرها هم كه فكر مي كرد آسان نبود، و تحليل نوع اطلاعات سالها مورد مباحثه بود. بوند نتوانست اين كار را به اتمام برساند و در سال 1865 در سن 1865 در سن 90 سالگي درگذشت.
دلارو نيز به عكاسي از ستارگان توجه كرد. او دريافت كه بهترين وسيله براي اين كار، دوربيني مستقر روي يك پايه استوايي داراي موتور ردياب با فاصله كانوني كوتاه متناسب با قطر دهانه مناسب است. او با كمي مشكل از خوشه پروين عكس گرفت.اما به دليل تميز نبودن كار با كلودين از ادامه كار منصرف شد.
رادفورد از ديگر پيشگامان عكاسي از ستارگان بود. او تلسكوپ اينچي شكستي مخصوص عكاسي را در سال 1864 كامل كرد، و توانست تا ستارگان قدر 9 را با 3 دقيقه نوردهي عكاسي كند. او در سال 1865 توانست با نوردهي 4 دقيقه اي عكسي از خوشه پروين بگيرد. سپس موقعيت ستارگان را در عكس به وسيلة ميكرومتري كه خودش ساخته بود، به دست آورد. به احتمال زياد، اين وسيله اولين دستگاه محاسبه موقعيت ستارگان در آسمان بود. در مقاله اي كه در سال 1865 چاپ شد رادفورد امكان تهيه نقشه عكاسي از آسمان را شرح داد. او معتقد بود شيمي عكاسي در آينده پيشرفتهاي بسياري مي كند و روشهاي حساستري عرضه خواهد شد.

روش شيشه خشك
در سال 1871 دكتر «ريچارد مادوكس» راهي كشف كرد كه به جاي شيشه در صفحات عكاسي از ژلاتين استفاده كند. با اين روش مشكل تفرق در تصاوير به وسيله جذب نور عبوري از صفحه كاهش يافت. هم چنين كشف شده بود كه اگر نمكهاي نقره بر روي لايه ژلاتين كشيده شوند، حساسيت بيشتري را به وجود مي آورند، به خصوص اگر در مدت نوردهي، از گرما يا بخار آمونياك استفاده شود.
در سال 1879 «جورج ايستمن» دستگاهي ساخت كه مي توانست صفحات عكاسي را با امولسيون پوشش دهد، و اين مي توانست سرآغازي براي عكاسي مدرن باشد.
عكاسي از دنباله دارها
عكاسي از دنباله دارها براي ستاره شناسان اوليه بسيار مشكل بود. دنباله دارها اغلب كم نورند و صفحات كلودين تر حساسيت لازم را براي ثبت آنها نداشت. اين موضوع با ارائه صفحات خشك در دهه 1870 تغيير كرد. خوشبختانه در 1881 و 1882 دو دنباله دار بزرگ در آسمان ظاهر شدند. اولي دنباله دار «تبوت» Tebbutt يا III 1881 و دومي دنباله دار 1882 يا II 1882 بود. هر دو دنباله رو با موفقيت عكاسي شدند. يكي از اشخاصي كه از دنباله دار III 1881 عكاسي كرد. «م. جانسون» M.Janssen فرانسوي بود. او با يك تلسكوپ نيم متري با فاصله كانوني 1600 ميليمتر و صفحات خشك عكس گرفت. مدت زمان نوردهي او 30 دقيقه و اندازه دم دنباله دار را 5/2 درجه ثبت كرد (تصوير6).
دكتر «هنري دراپر» Henry Draper نيز با استفاده از يك تلسكوپ 11 اينچي و نوردهي 160 دقيقه اي عكسي گرفت كه دم دنباله دار را تا 10 درجه نشان مي دهد. او هم چنين توانست از طيف هسته دم دنباله دار عكس بگيرد. دنباله دار بزرگ سال 1882 به طور وسيعي عكاسي شد. اين دنباله دار فوق العاده درخشان بود به طوري كه در روز با چشم غير مسلح ديده مي شد. «ديويد گيل» David Gill مشهورترين عكسها را از اين دنباله دار گرفت. او مدير رصد خانه سلطنتي در دماغه اميد نيك در آفريقاي جنوبي بود. او از يك دوربين معمولي با لنز 5/2 اينچي و نسبت مارك «دالمير» Dallmeyer استفاده كرد. اين دوربين به وزنه تعادل تلسكوپ 6 اينچي شكستي رصدخانه متصل شده بود و در طول نوردهي طولاني هدايت مي شد. عكسها در 6 شب گرفته شده اند. (تصوير7).
عكسها بسيار جالب توجه بودند اما موضوع بسيار جالب توجه تر تعداد زياد ستارگان در اطراف دنباله دار بود. عكسهاي چاپ شده دنباله دار به انجمن سلطنتي ستاره شناسي در لندن ارسال شد. اين عكسها گيل را تشويق كرد تا از عكاسي براي تهيه اطلس براي تعيين موقعيت ستارگان استفاده كند. در سال 1885 گيل بودجه اي را از انجمن سلطنتي براي انجام تحقيقات عكاسي نجومي دريافت كرد. او هدفش را تهيه يك اطلس از آسمان نيم كره جنوبي قرار داد. اين كار عاقبت منتهي به تهيه CPD شد كه موقعيت و قدر 400000 ستاره را فهرست كرده بود. اين كار سرآغاز پروژه Darte Du Ciel بود.

عكاسي از سحابي ها
تلاشهاي اوليه براي عكاسي از سحابي ها به همان مشكل عكاسي از دنباله دارها منتهي مي شد. سحابيها ذاتاً كم نور هستند و تا زمان صفحات خشك مدت نوردهي براي آ‹ها كافي نبود. دراپر عكسي از سحابي جبار در سال 1880 با نوردهي 51 دقيقه با استفاده از يك تلسكوپ شكستي استوايي گرفت. اين عكس مركز سحابي را نمايش مي دهد. او در سال 1882 با يك نوردهي 137 دقيقه اي توانست جزئيات بيشتري را نشان دهد. او عكس مي گرفت تا بداند كه آيا سحابي در حال تغيير است يا نه؟ ولي در سال 1883 مرد و كارش نيمه تمام ماند. در انگلستان ستاره شناس آماتوري به نام «ا.ا.كومون» A.A.Common عكاسي از سحابيها را با مشكلات فراوان ادامه داد. او در سال 1883 با استفاده از يك تلسكوپ شكستي 36 اينچي در «ا.آرلينگ» Earling نزديك لندن عكس مي گرفت. عكسهاي او جزئيات بيشتري از سحابيها و هم چنين ستاره هايي را كه تا به حال ديده نشده بودند را نشان مي داد. به احتمال زياد اينها اولين عكسهايي بودند كه ستاره هايي فراتر از توان ديد چشم، ثبت مي كرد. ستاره شناس آماتور ديگر انگليسي «ايزاك رابرتس» Lsaac Roberts عكسهاي زيادي از خوشه هاي ستاره اي با استفاده از يك تلسكوپ شكستي 20 اينچي گرفت. در دسامبر 1886 با استفاده از يك نوردهي 3 ساعته توانست از سحابي اطراف خوشه پروين عكاسي كند.

تاریخچه عکاسی نجومی - بخش 2

آغاز عكاسي در طيف سنجي
در نتيجه تحقيقاتي كه دانشمندان مختلف از جمله فرانسوفر، بونسون و كيريشهف انجام دادند مشخص شد كه نور ساطع شده توسط خورشيد يا ديگر اجرام آسماني اطلاعات مهمي را در مورد ساختمان شيميايي آنها به ما ميدهد. خطوط طيفي در خورشيد و ستارگان چيز جديدي نبود. در سال 1798 ويليام هرشل نور 6 ستاره پر نور آسمان را مورد بررسي قرار داده بود و متوجه شد كه شدت نسبي نور در نور رنگهاي مختلف ستاره متفاوت است. او براي اين مسئله دليلي ارائه نداد. در طول قرن نو.زدهم ستاره شناسان به اهميت طيف سنجي پي بردند و اين محدوده مطالعاتي مهم شد. كاربرد عكاسي در طيف سنجي همان مشكل عكاسي از دنباله دارها و سحابيها بود. طيف سنج نور يك جسم بسيار كم نور را منتشر مي كند و بنابراين به صفحات حساستر و هم چنين نوردهي طولاني تر احتياج بود تا بتوانند تصويذ را ثبت كنند. در اين ميان طيف خورشيد استثنا بود. در 1843 «جي. دروپر» J.Drupper عكسي از بخشي از طيف خورشيد با روش داگروتيپ گرفت. اين عكس خطهاي جديدي را در منطقه ماوراي بنفش نشان مي داد. دكتر هويگنس در 1863 مجموعه اي از طيف ستاره شباهنگ تهيه كرد ولي هيچ خطي قابل مشاهده نبود. تمام اين كارها قابل توجه بودند ولي عكاسي طيف سنجي تا معرفي صفحات خشك كار زيادي پيش نبرد.
در سال 1876 هويگنس براي عكاسي از طيف ستاره نسر واقع از صفحات خشك استفاده كرد تصوير حاصل هفت خط را نشان مي داد كه دو تاي آنها به خوبي قابل تشخيص و جزء خطوط هيدروژن بودند. كارها از آن پس سرعت گرفت، «اچ. دراپر» H.Drapper از روش مشابه هويگنس براي عكاسي از طيف استفاده كرد. اين روش شامل انداختن تصوير ستاره روي طيف نگار عكاسي تعبيه شده در انتهاي تلسكوپ بود. از 1879 تا 1883 او طيف حدود 50 ستاره را به دست آورد. در سال 1881 هويگنس طيف دنباله دار III 1881 را به دست آورد. اين تصوير دو طيف روي هم افتاده را نشان مي داد كه طيف پيوسته اي از نور خورشيد انعكاس يافته و دو بخش غير پيوسته متعلق به نور خود دنباله دار بود. بعدها اين خطوط به عنوان خطوط هيدروكربن شناخته شدند. هويگنس اولين عكس از طيف يك سحابي را در 1882 گرفت، (سحابي جبار). در اين تصوير 5 خط نشري درخشان ديده مي شد. يكي از آنها در ماوراي بنفش بود و قبلاً ديده نشده بود. دراپر هم عكسي از طيف سحابي جبار گرفت. در 1882 يكي از عكسهاي او طيف يك ستاره قدر 10 را نشان داد. در آن زمان اين كم نورترين جرمي بود كه طيف نگاري شده بود. در 1885 پروفسور پيكرينگ (رصدخانه كالج هاروارد) كشف كرد كه مي شود طيف تعداد زيادي ستاره را روي يك صفحه به دست آورد. او از قرار دادن يك منشور بزرگ بر روي شيئي تلسكوپ استفاده مي كرد نمونه اي از اين كار را در تصوير 8 مي بينيد.
با استفاده از اين روش از سال 1885 تا 1889 تمام ستارگان پر نورتر از قدر 6 آسمان از ميل 25 درجه جنوبي تا قطب شمال سماوي بر روي 663 صفحه طيف نگاري شدند كه شامل 28000 ستاره بود. در سال 1889 وقتي كه پيكرينگ با تلسكوپ دراپر كار مي كرد متوجه نوع جديدي از ستاره هاي دوگانه شد. با كشف جابجايي خطوط روشن طيف ستاره عناق با قدر 2/2 اين موضوع آشكار شد. اين جابجايي ثابت نبود و هر 52 روز اتفاق مي افتاد. دليل اين موضوع جابجايي دوپلري طيف دو ستاره در هنگام گردش به دور يكديگر از منظر ديد ما بود. خانم «ا. مائوري» A. Maury ستاره مشابهي را در سال 1889 زماني كه از طيف ستاره بتا ـ ارابه ران با قدر 8/1 دوباره عكس مي گرفت كشف كرد. او دوره مداري دو روزه اي را براي اين ستاره به دست آورد.
كشف مهم ديگر توسط پروفسور «ووگل Vogel در سال 1889 در آكادمي سلطنتي علوم پروس روي داد، او از طيف ستاره راس الغول (ستاره متغير) 6 بار عكاسي كرد و كشف كه درست قبل از حداقل نورانيت ستاره در طيف آن تمايل به سرخ و پس از آن تمايل به آبي وجود دارد. اين موضوع فقط با چرخش راس الغول به دور مركز جرمي همراه با ستاره بي فروغ ديگري قابل توجيح بود. اين گردش فقط 8/68 ساعت به طول مي انجاميد. او اينگونه طرح ريزي كرد كه مدار گردش دو ستاره در امتداد خط ديد ما قرار دارد و هربار كه راس الغول به وسيله همدم تاريك همدم تاريك دچار گرفتگي حلقوي مي شود ما آن را كم نورتر مي بينيم. اين اولين توصيف از يك متغير گرفتگي بود.
همگي اينها اكتشافات مهمي بودند كه بدون عكاسي ميسر نبود. عكاسي متعدد از يك ستاره باعث شد كه تغييرات در مكان و طيف آن آشكار شود.

كارت دو سيل Cart du Ciel
در دهه 1880 امكان عكاسي از ستارگان با ميدان ديد باز امكان پذير شد. اين نتايج عكسهايي بود كه گيل از دنباله دار 1882 در آفريقاي جنوبي گرفته بود. همان طوري كه قبلاً ذكر شد عكسها به راحتي ستارگان كم نور را ثبت مي كنند. گيل 612 صفحه عكاسي را براي عكاسي از نيم كره جنوبي آسمان استفاده كرده بود، كه هر كدام از صفحات درجه از آسمان را ثبت مي كردند. «جي. سي. كاپتين» J.C.Kapteyn از رصد خانه ليدن در هلند به او در انجام محاسبات و پياده سازي صفحات كمك كرد. آنها در هر ساعت موقعيت 400-300 ستاره را تعيين مي كردند. نتيجه آخر اطلسي به نام CPD بود، كه مقدمه پروژه C du C شد.
در سال 1886 گيل با «آدميرال ئي. موچز» E.Mouchez مدير رصد خانه پاريس مكاتبه كرد. او پيشنهاد يك طرح همكاري بين رصدخانه هاي جهان را داد تا اطلسي از خلاصه موقعيت ستارگان و نقشه كل آسمان تهيه شود. در همين زمان «اتو استرو» Otto Strure از رصدخانه پالكو پيشنهاد مشابهي داد. در پاسخ به اين طرحها آدميرال دعوتنامه هايي براي برگزاري كنگره عكاسي نجومي در آوريل 1887، در پاريس فرستاد. 56 ستاره شناس از 19 كشور در كنگره شركت كردند، و بعد از 11 روز كنگره تصميم گرفته شد كه دو نقشه عكاسي از آسمان تهيه شود. اولي براي محاسبه مكان دقيق ستاره هايي تا قدر 1 بود، كه حاصل آن كاري به نام «كاتالوگ عكاسي نجومي» خوانده شد. دومي استفاده از صفحات عكاسي در نوردهي هاي طولاني تر براي ثبت ستارگان تا قدر 14 بود، كه اين كار به عنوان «جدول آسمان» منتشر مي شد. و به نام Carte du Ciel ناميده شد. مقياس تعيين شده بسيار وحشتناك بود. براي رسيدن به يك نتيجه يكنواخت بر اين شد كه همه رصدخانه ها از تلسكوپهاي مشابهي استفاده كنند. براي اين كار از يك تلسكوپ 340 ميليمتري با فاصله كانوني 43/3 متر و استفاده كردند. نتيجه ميليمتر بود كه محدوده درجه از آسمان را مي پوشاندند. يعني هر ميليمتر يك برابر دقيقه قوسي بود. عكسها با شبكه اي از خطوط با فاصله 5 ميليمتر چاپ شدند. براي اين كه محاسبات دقيق تر بر روي آنها انجام شود. آسمان به بخشهاي كاملاً برابري تقسيم شده بود و هر رصدخانه شركت كننده يك بخش از آ‹ را دارا بودند. تعداد صفحاتي كه هر رصدخانه بايد به كار مي برد بين 1008 تا 1500 متغيير بود. توليد صفحات مورد نياز براي كارت دوسيل وظيفه جديدي را براي كاركنان رصدخانه هاي شركت كننده در اين طرح به وجود آورد. سرانجام كارت دوسيل در سال 1964 پس از 70 سال به پايان رسيد. در اين ميان بعضي از رصدخانه ها از دور خارج و بعضي ديگر جايگزين شدند.

1ـ4 تحولات از سال 1890
تغييرات در امولسيونهاي عكاسي
سرعت تحول در امولسيونهاي عكاسي بعد از معرفي صفحه خشك كمتر شد. ماده انعطاف پذيري از نيترات سلولز و استات سلولز و بعدها از پلي استر ساخته شد، و استفاده از فيلم را اسانتر كرد. با تجاري شدن و توليد انبوه فيلم، ثبات و قابليت اعتماد مواد عكاسي بيشتر شد. تعداد عكاسان به دليل كيفيت فيلم و معرفي دوربينهاي ساده افزايش يافت.
فيلم رول در سال 1889 معرفي شد كه حمل آن آسانتر از صفحات شيشه اي بود. ولي در ستاره شناسي به دليل استحكام و پايداري هم چنان از صفحات خشك استفاده مي شد. از سال 2000 تمام توليدات صفحات خشك متوقف شد. امولسيونهاي رنگي در سال 1928 معرفي شدند، ولي در ستاره شناسي زياد مورد استفاده قرار نگرفت. در طول اوايل قرن بيستم، امولسيون فيلمهاي پان كروماتيك بسيار متحول شد. اين موضوع باعث استفاده از طول موج فرو سرخ گرديد و باعث دقت بيشتري در نورسنجي شد. سرعت امولسيونهاي عكاسي به عوامل مختلفي بستگي دارد. ولي با افزايش اندازه بلورهاي نمك نقره حساسيت و دانه بندي تصوير نيز زياد مي شد. فيلمهاي مدرن اين موضوع را تا حدي كنترل كردند ولي مشكل هنوز باقي مانده است. در ضمن متوجه شدند كه اگر فيلم را در معرض نيتروژن و هيدروژن گرم شده قرار دهند، حساسيت فيلم زياد مي شود. به اين عمل «هايپر كردن» مي گويند. اين كار باعث افزايش حساسيت بدون تغيير دانه بندي فيلم مي شود.

نورسنجي عكاسي نجومي
نورسنجي عكاسي نجومي، محاسبه قدر ستارگان با روشهاي عكاسي است. اين روش بسيار مشكل بوده و خطاهاي سيستماتيك زيادي را به وجود مي آورد. ابتدا تصور مي شد كه با توليد يك غلظت تعريف شده از يك تصوير بر روي يك صفحه عكاسي، يك مقدار قابل محاسبه از نور تعيين شده بر روي امولسيون بيافتد.
مثلاً يك ثانيه با نسبت f:5/6 اين قانون به نام «بنسون ـ روسكوو» (Bansen-Roscoe) تعريف شد.
طبق اين قانون سياه شدن يك تصوير به مقدار نور بستگي دارد. بنابراين با كاهش نور زمان نوردهي افزايش مي يابد، و اين درست نبود. امولسيون عكاسي قانوني به نام «نقض دو جانبگي» را به وجود آورد. يعني هنگامي كه زمان نوردهي از يك ثانيه بيشتر مي شود حساسيت به نور كاهش مي يابد. بنابراين زمان نوردهي افزايش مي يابد تا با قانون نقض دوجانبگي Reciprocity Failur تطبيق كند. پس دو برابر كردن زمان نوردهي باعث دو برابر شدن چگالي تصوير نمي شود. براي مقايسه قدر رصدي، فيلم بايد مانند چشم به تمام طول موجهاي مرئي حساس باشد. اين درست همان چيزي است كه فيلمهاي رنگي جديد دارا هستند. فيلمهاي اوليه مونوكروماتيك به نور قرمز حساس نبودند، ولي به ماوراء بنفش حساس بودند. به همين دليل ستاره هاي سرخ روي عكس كم نورتر به نظر مي رسيدند. اين اثر را مي توان با قرار دادن فيلترهاي رنگي و معدل گيري نتايج حاصله از بين برد. فاصله كنوني براي رنگهاي مختلف نور متفاوت بود، و اين مسئله باعث ايجاد مشكل در تنظيم دقيق تصوير مي شد. تلسكوپهاي شكستي اوليه مشكل زيادي براي تصحيح اينم مسئله داشتند و اجزائي از نور ستاره به درستي تنظيم نمي شد، و عكسها تار ديده مي شدند. البته اين مسئله بستگي زيادي به رنگ غالب ستاره هم داشت. هم چنين باعث تاثير روي محاسبات قدر ستاره ها با رنگهاي مختلف مي شد. بعد از به وجود آمدن تلسكوپهاي انعكاسي اين مكشل هم رفع شد.
وضعيت جوي ساعت به ساعت تغيير مي كرد و باعث كوچكي در اندازه تصوير ستاره ها مي شد، و بايد هنگام محاسبه قدر به حساب مي آمد. «كي. شوارزشيلد» K.Scwarzschild متوجه شد كه شكست نور روي اندازه تصوير و با تغيير مكان ستاره نسبت به محور اپتيكي تاثير دارد. بنابراين روي يك صفحه مشخص، اندازه ستارگان با قدر يكسان در جاهاي مختلف تصوير مي كند. زماني كه كارت دو سيل فرمول بندي شد هيچ روش مشخصي براي محاسبه قدر از روي صفحات عكاسي وجود نداشت. كميته مشكل را به خود رصد خانه ها سپرد تا آن را حل كنند. روشهاي متفاوتي به كار برده شد كه پر كاربردترين آنها، روش اندازه گيري قطر ستاره از روي تصوير بود. سپس مي توانستند قدر ستارگان را استاندارد كنند و تخمينهايي براي ستارگان كم نورتر بزنند. فرمولهاي زيادي براي اين كار به وجود آمد كه همگي مشكل داشتند، مثل:

كريستي (گرينويچ) m=a+2.5log(t-bD)
كاپتين ( CPD) m=
شينر(بوتسدام)m=a+bD
ترنر (آكسفورد)m=a-bD
M قدر، D اندازه تصوير، t زمان نوردهي، b و a ثابت.
بعضي از رصدخانه ها از روشهاي آماري براي تعيين قدر استفاده كردند. «اچ باخويزن» H.Bakhuyzen از رصد خانه ليدن Leyden پيشنهاد كرد كه تعداد ستارگان تا قدر 11 در منطقه مشخص قابل پيشگويي است. شوارتز شيله روي نورسنجي عكاسي تحقيق مي كرد، تا نتايج آن را بهبود بخشيد. او به اين نتيجه رسيد كه اندازه تصوير ستاره به مقدار كافي براي محاسبه قدر آن قابل اعتماد نيست، و تصميم گرفت كه چگالي تصاوير خارج از فوكوس را محاسبه كند. در سال 1901 او به گوتينگن رفت، تا از يك دوربين زايس با دهانه 45 ميليمتري و فاصله كانوني 460 ميليمتري استفاده كند. اين دوربين تصاويري با اندازه ميليمتر به لنز مي داد كه 20 درجه از ميل و يك ساعت از بعد را پوشش مي داد. او وسيله اي ديگر به اين دوربين متصل كرد به نام Schralfiorkssette كه نگهدارنده صفحه عكاسي بود، و آن را به صورت زيگزاگ حركت مي داد. اين وسيله تصاويري مكعبي از ستارگان مي ساخت (25/0 ميليمتر) براي تكميل هر نوردهي 3 دقيقه و 45 ثانيه وقت نياز داشت. سپس چگالي تصوير حاصله با ميكروفوتومتر هارتمن محاسبه مي شد.
پيكرينگ در سال 1907 تصميم گرفت كه قدر رشته ستارگان عكاسي شده در قطب شمال سماوي را به عنوان قدر استاندارد مشخص كند. اين رشته ستارگان شامل 9 ستاره از قدر 21-4 بودند. زماني كه ستارگان با قدر نامعلوم روي صفحه عكاسي ثبت مي شدند، قطب شمال مي توانست به عنوان مرجعي استاندارد استفاده شود. اين كار در 1917 منتشر شد. ستاره شناسان در گرينويچ نيز روي نورسنجي تحقيق مي كردند. چاپمن و ملوت (Chapman & Meloote) با عكاسي در 25 دقيقه قوسي اطراف قطب شمال سماوي قدر 262 ستاره را محاسبه كردند. آنها يك شبكه سيمي جدا كننده در جلوي شيئي تلسكوپ شكستي 26 اينچي قرار دادند. نتايج آنها در سال 1915 انتشار يافت. «اف. سيرز» F.Sears با استفاده از تلسكوپ شكستي 60 اينچي در مونت ميلسون مقياس يكنواخت قدر را پايه گذاري كرد. او روشهاي مختلفي را به كار گرفت، به طور مثال قطر دهانه را براي ستاره هاي پر نور كاهش داد و از توزيعاي پراش با ضخامتهاي متفاوت استفاده كرد. نتايجي كه او به دست آورد بسيار دقيق بود و نشان مي داد كه استفاده از توزيعاي پراش، باعث مي شود كه حد خطا در ستارگان تاريكتر از قدر 5 فقط 02/0 تا 03/0 باشد. مقاديري كه او براي رشته قطب شمال به دست آورد به عنوان استاندارد جهاني از سوي national Astronomical Union Inter IAU در سال 1992 پذيرفته شد.
استاندارد كردن نورسنجي عكاسي بسيار مشكل بود و تحقيقات بيش از 30 سال به درازا كشيده بود تا به موفقيت رسيد. روشهاي محاسباتي دقيق كشف شدند و خطاهاي ناشي از دستگاهها به حداقل رسيدند. اين موارد براي تحقيقات آتي پايه محكمي شد.

تاریخچه عکاسی نجومی - بخش 3

1ـ5 رنگ در عكاسي نجومي
منشاء عكاسي رنگي
«توماس يانگ» فيزيكدان انگليسي در 1801 تئوري ديدن رنگي را مطرح كرد. طبق توضيحات او چشم انسان داراي سه نوع حسگر رنگي است كه هر كدام فقط به يكي از رنگهاي اصلي حساس هستند، قرمز، آبي و سبز. پايه مادر مغز با استفاده از اين سه رنگ بقيه رنگها را مي سازد. هم چنين چشم داراي حسگرهاي مونوكروماتيك هست كه مي تواند نور بسيار كم يا حركتهاي بسيار كوچك را تشخيص بدهد.اين كشف توسط «جيمز كلرك ماكسل» James Clerk Maxwell انگليسي بسط داده شد. او مي نويسد:
«هر عصب با رساندن طول موج نور به مغز يا زمان دوره تناوب آن فعال نمي شود، بلكه با متاثر شدن از اشعه افتاده شده بر روي آن فعال مي شود. ثبت تصاوير رنگي از طبيعت با استفاده از دارويي كه به تمام رنگها به طور مساوي حساس باشد، بسيار ضروري است. براي اين كار يك صفحه شيشه اي قرمز رنگ را در مقابل دوربين بگذاريد و از منظره مورد نظرتان عكس بگيريد. فيلم مثبت حاصله شامل مناطقي از منظره خواهد بود كه نور قرمز در آن مناطق زياد است. اگر اين فيلم را درون يك فانوس جادو بگذاريم و در مقابل نور خروجي يك شيشه قرمز بگيريم تصوير روي پرده همان مناطق را نشان مي دهد. اين كار را با شيشه هاي سبز و آبي نيز تكرار مي كنيم، و با استفاده از سه فانوس جادو هر سه تصوير را بر روي پرده مي اندازيم، نتيجه تصويري كامل از آن منظره به همراه رنگهاي آن مي باشد.
ماكسول در 1861 اين روش را در انجمن سلطنتي به نمايش گذاشت. او سه تصوير از مجموعه اي از نوارهاي رنگي گرفت، سپس آنها را بر روي يك پرده انداخت و تصوير رنگي تشكيل شد. ماكسول بسيار خوش شانس بود كه در آن زمان صفحات عكاسي به رنگ حساس بودند. به گفته «مالين» Malin او به اين دليل موفق شد كه نوار قرمز رنگ نور ماوراي بنفش را منعكس مي كرد و فيلتر قرمز اجازه عبور نور ماوراي بنفش را مي داد. بنابراين تصوير رنگي كه او نمايش داد، با چيزي كه در واقع وجود داشت، متفاوت بود. در 1869 «لوئيس دوكوس» Louis Ducos اولين عكس رنگي را با روي هم گذاشتن سه تصوير مثبت كاغذ چاپ كرد. او از نگاتيوهاي جداگانه قرمز، سبز و آبي استفاده كرد تا تصاوير مثبت سايان، ماژنتا و زرد را بوجود آورد، كه با استفاده از رنگها بر روي سطحي سفيد چاپ شدند. اين روش به نام روش تفريحي شناخته شد كه امروزه هم از آن استفاده مي شود.
پيشرفت عكاسي رنگي بسيار آهسته بود. موفقترين روش، روش تفريقي بود كه از سه رنگ نگاتيو جداگانه استفاده مي كرد. در سال 1935 كداكروم عرضه شد. كداكروم از تركيب نگاتيوهاي جداگانه به شكل يك امولسيون با لايه هاي مختلف ساخته شد، اين مسئله باعث حل مشكل عكاسي در سه مرحله جداگانه شد.

عكاسي نجومي رنگي
جامعه نجومي از عكاسي رنگي تا سال 1959 استفاده نكرد. ويليام ميلر William Miller از رصدخانه هيل اولين تلاشهاي جدي را در اين زمينه انجام داد، او از فيلمهاي رنگي معمولي با حساسيت 100 ASA استفاده كرد. كيفيت عكسهايي كه گرفت با توجه به مشكل نقض دوجانبگي فوق العاده خوب بود.
امولسيونهاي رنگي مشكلات خاص خود را داشتند. اين فيلمها براي زمان نوردهي يك ثانيه تا يك هزارم ثانيه طراحي شده بودند، در خارج از اين محدوده حساسيت لايه هاي رنگي تغيير مي كند. اين مشكل با استفاده از فيلترها تا حدودي حل مي شد ولي هنوز نتيجه مناسب نبود.
اگر حساسيت فيلم افزايش مي يافت زمان نوردهي كاهش مي يافت و نقض دو جانبگي نيز كاهش مي يافت. يكي از روشهاي افزايش حساسيت فيلم سرد كردن امولسيون بود. در طول دهه 60 روي اين روش بسيار كار شد و با رساندن دماي امولسيون به 78ـ درجه سانتي گراد افزايش قابل توجهي در حساسيت فيلمها ايجاد مي شد. اين روش مشكلات فني از جمله جلوگيري از تشكيل برفك روي فيلم و خشك نگه داشتن فيلم را داشت. اين روش عملاً براي فيلمهاي قطع بزرگ (بزرگتر از 135) استفاده نشد و پس از مدتي نيز از توجه به آن كاسته شد.
اولين كسي كه عكاسي رنگي نجومي را به عنوان وسيله اي براي انجام تحقيقات علمي استفاده كرد و آن را توسعه داد، «ديويد مالين» بود، او در رصد خانه AAO كار مي كند و از سال 1977 عكسهاي رنگي بسياري با استفاده از تلسكوپ 9/3 متري AAO و تلسكوپ اشميت 2/1 متري U.K گرفت. او براي اين كه رنگ عكسهايش دقيق باشد به روش افزايشي ماكسول بازگشت.
عكاسي نجومي يكي از راههاي است كه عموم از طريق آن به نجوم علاقمند مي شوند. عكسهايي كه مالين و ديگران گرفتند زيباييهاي آسمان را به ما نشان مي دهد، هم چنين در پيشبرد علم نجوم بسيار دخيل بودند كه امروزه تلسكوپ فضايي هابل اين راه را پي مي گيرد.
استفاده از عكاسي در نجوم و تحقيقات نجومي علم ستاره شناسي را بسيار متحول كرده است. اين پيشرفتها امروزه با استفاده از تشخيصگرهاي حساستر CCD ادامه دارد. استفاده از چشم غير مسلح براي جمع آوري اطلاعات ديگر پاسخگو نيست، البته هنوز براي ديدن نتايج كارهايمان و زيباييهاي آسمان شب به آنها نياز داريم. با استفاده از عكاسي كشفيات زيادي رخ داد و برخي از آنها جهاني را كه مي شناختيم تغيير داد و به عنوان يك ابزار قوي در دست ستاره شناسان جاي گرفت

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵

صورتهاي فلكي فصل تابستان

آسمان شب هاي تابستان پر از زيباييها و شگفتيها ست، ستاره هاي درخشان ، خوشه هاي كروي ، تراكم راه كاهكشان و .... صاف بودن آسمان شبهاي تابستان هم ما را در ديدن اين زيباييها ياري مي دهد و كمتر پيش مي آيد كه هوا ابري باشد. ضمن اينكه دماي هوا هم در شب يا صبح زود بسيار مناسب و دلچسب است. پس فرصت را از دست ندهيم و به ديدن زيباييهاي آسمان شبهاي تابستان بپردازيم.
در تابستان، سه ستارة درخشان در بالاي سرجلب توجه مي كنند. از اتصال فرضي آن ها به يكديگر، مثلثي پديد مي آيد كه به « مثلث تابستاني »( Summer Triangle) مشهور است. سه ستارة راس مثلث هر كدام از يك صورت فلكي گرفته شده اند و عبارت اند از : نسر واقع - Vega ( از صورت فلكي شلياق ، Lyra)، نسر طاير - Altair ( از صورت فلكي عقاب، Aquila) و ردف - Deneb ( از صورت فلكي دجاجه، Cygnus).


(عکسهای استفاده شده در این مقاله مقیاسهای یکسانی ندارند.)
معمولاً براي نامگذاري ستاره هاي درخشان، از اسامي خاص استفاده مي كنند، اما براي تمام ستاره ها نمي توان همين روش را در پيش گرفت چرا كه جدول بندي يا به خاطر سپردنشان بسيار دشوار مي شود. روش متداول براي نامگذاري ستاره ها، استفاده ار الفباي يوناني است. در اين روش، معمولاً درخشانترين ستارة هر صورت فلكي را با حرف اول يوناني، آلفا(α) به همراه نام خود صورت فلكي به كار مي برند. مثلاً ستاره نسر واقع را كه درخشانترين ستارة صورت فلكي شلياق است، α - شلیاق (آلفا شلياق) مي نامند. به همين ترتيب براي ساير ستاره هاي درخشان آن صورت فلكي، از ديگر حروف يوناني، به ترتیب، استفاده مي كنند.
ستاره شناسان آماتورها، معمولاً تعداد زيادي از ستاره ها را با اين گونه نام ها مي شناسند و برايشان كاربرد زيادي دارد. اما اشكال اين روش نامگذاري، اين است كه فقط 26 ستاره از هر صورت فلكي را در بر مي گيرد. نامگذاري جامعتري كه اختر شناسي به نام فلامستيد(Flamsteed numbers) آن را بنياد بنا نهاد، بر مبناي اعداد است.
مهمترين صورتهاي فلكي تابستاني عبارت اند از : جاثی ( الجاثي علي ركبته، مرد به زانو نشسته ) قوس ، عقرب ، دجاجه ، شلياق ( چنگ رومي ، ليرا )و عقاب.
صورت فلكي قوس ( كمان ) : اين صورت فلكي در شبهاي تابستان برفراز افق جنوبي آسمان ديده مي شود و چون مركز كهكشان ما در امتداد اين صورت فلكي قرار دارد، پر است از خوشه هاي ستاره اي و سحابيهاي گوناگون. يكي از اين اجرام، خوشة كروي M22 است كه يكي از زيباترين خوشه هاي كروي آسمان است.



خوشة كروي M22 در شمال شرقي ستاره لاندا (λ )– قوس قرار دارد . اين خوشه را مي توان حتي با دوربين هاي كم توان ( مثلاً 50 ×10 ) به صورت گلوله اي كروي و به نسبت درخشان مشاهده كرد.
شايد لازم باشد دربارة نام گذاري اجرام غير ستاره اي هم توضيحي بدهيم. شارل مسيه(Charles Messier)، اختر شناس فرانسوي، شروع به فهرست برداري از اجرامي كرد كه ظاهري ابر مانند داشتند و به صورت غير نقطه اي ديده مي شدند. نام اين اجرام با حرف M (به مناسبت ابتداي نام مسيه) و يك شماره تعيين مي شود . اين نام گذاري بيش از صد جرم شامل خوشه هاي كروي و باز، كهكشان و سحابي را در برمي گيرد. اغلب آماتورهاي نجوم با تعداد زيادي از اين اجرام آشنايي دارند. برخي از اجرام هم نام هاي متداول ديگري علاوه بر نام مسيه شان دارند. مثلاً خوشة M45 را بيشتر با نام « خوشة پروين » مي شناسند. به شکل کلی، اجرام غيرستاره اي، نام ها يا شماره های مختلفی دارند كه مربوط به فهرست هاي مختلف است. مانند کهکشان NGC2536 یا سحابی IC349.
جسم زيباي ديگري كه در صورت فلكي قوس وجود دارد، سحابي M8 معروف به سحابي مرداب است. اگر هوا به اندازة كافي تاريك و صاف باشد، مي توانيد اين سحابي را حتي با چشم غير مسلح مانند تكه ابري كوچك و كم نور مشاهده كنيد . اين گونه سحابيها ، مكان شكل گيري و ستاره هاي تازه اند. پس ميليون ها سال، تراكم گازها و غبارهاي موجود در اين سحابي، نخستين جرقه هاي تولد ستاره هاي نوزاد را ايجاد خواهد كرد. سحابي مرداب بيش از 500 سال نوري از ما فاصله دارد. نزديك به سحابي مرداب، جسم ديگري وجود دارد به نام M20 كه به دليل شكل ظاهري اش به سحابي سه تكه مشهور است. اين سحابي كوچكتر و كم نورتر از M8 است و فاصله اش از ما به 1500 سال نوري مي رسد
. صورت فلكي شلياق ( چنگ رومي ، ليرا ) : شلیاق صورت فلكي كوچك و زيبايست، آنچه ارزش زيادي به اين صورت فلكي كوچك داده است، وجود ستارة بسيار درخشان نسر واقع(Vega)، در آن است كه درخشان ترين راس مثلث تابستاني است. ستارة نسر واقع ( به معناي كركس نشسته ) از قدر صفر و پنجمين ستارة درخشان آسمان است. نام ديگر آن بنابر روش نامگذاري گفته شده، آلفا (α) – شلياق است. اين ستاره يكي از همسايه هاي خورشيد محسوب مي شود زيرا فقط 27 سال نوري از آن فاصله دارد.



ستاره بتا (β) – شلياق نیز ستارة بسيار جالب توجهي است. آنچه با نام β– شلياق مي شناسيم، در حقيقت شامل دو ستاره است كه به دليل فاصلة كم از يكديگر، چشم ما قادر به تفكيك آنها نيست. يكي از اين ستاره ها و دو برابر و ديگري 12 برابر خورشيد جرم دارند و البته آنكه جرم بيشتري دارد كوچكتر و كم نورتر است! چون ستارة كوچكتر جرم بيشتري دار ، مواد و گازهاي ستارة بزرگتر را به سوي خود جذب مي كند و به دليل وجود همين مواد كدر در اطرافش، درخشندگي اش كاهش يافته است. با گردش ستارة بزرگتر به دور همدم كوچكترش، نور آن از ديد ما كم و زياد مي شود زيرا گاهي در پشت ستارة تاريكتر پنهان مي شود و گاهي در مقابل آن قرار مي گيرد. آنچه ما در آسمان مي بينيم، تغييرات درخشندگي اين ستاره است كه در طول چند شب حتي با چشم غير مسلح قابل مشاهده است. چنين ستاره هايي را « ستارة متغير » مي نامند و اين گونة خاص از متغيرها ، به متغيرهاي گرفتی معروف اند. شما هم سعي كنيد تغييرات درخشندگي β – شلياق را در شب هاي مختلف در آسمان مشاهده كنيد. براي آنكه اين تغييرات را بهتر تشخيص دهيد، درخشندگي اين ستاره را با ستاره هاي اطراف، از جمله γ (گاما) – شلياق مقايسه كنيد. درخشندگي β – شلياق از قدر 3/3 تا 1/4 تغيير مي كند و در زمان بيشترين درخشندگي به نورانيت گاما – شلياق ( كه قدرش 2/3 است ) نزديك مي شود.
ستارة اپسيلون (ε) – شلياق نزديك به نسر واقع قرار دارد و يافتنش دشوار نيست. اگر با دقت به آن نگاه كنيد ( اين كار با چشم غير مسلح بسيار دشوار است، مگر آنكه آسمان كاملاً تاريك باشد و چشمان شما تيزبين ! ) آن را بصورت دو ستاره خواهيد ديد. اينها اپسيلون 1 و اپسيلون 2 هستند. اين گونه اجرام را ستاره هاي دوتايي مي نامند. اما اپسيلون – شلياق ويژگي هاي جالب توجه ديگري هم دارد. اگر اين جفت ستاره را با تلسكوپ 3 اينچي يا بزرگتر نگاه كنيد، خواهيد ديد كه هر يك از اين مؤلفه ها ( اپسيلون 1 و اپسيلون 2 )، خودشان دوتايي اند! در حقيقت مجموعة اپسيلون – شلياق شامل چهار ستاره است كه دوتا – دوتا كنار هم قرار گرفته اند.
در صورت فلكي شلياق سحابي مشهوري وجود دارد كه از نوع سحابيهاي سياره نماست (Planetary Nebula) . از آنجايي كه اين گونه سحابيها اغلب دايره اي هستند ، با ابزارهاي كم توان همانند سياره به نظر مي رسند . هنگامي كه ستاره اي به اندازة خورشيد ، سوخت هسته اي اش را به پايان برساند و مرگش فرارسد ، لايه هاي بيروني اش را با فشار ازخود دور مي كند و باقيماندة ستاره به تدريج كوچك و كوچكتر مي شود . گازهاي پوستة بيروني ستاره ، كم كم منبسط مي شوند و به صورت سحابيهاي سياره نما ديده مي شوند.
سحابي موجود در صورت فلكي شلياق به « سحابي حلقوي شلياق » مشهور است و براي آماتورهاي نجوم جسم شناحته شده اي است. نام اين سحابي در فهرست مسيه ( كه پيش از اين در مورد آن سخن گفتيم ) M57 است. سحابي حلقوي درست در ميان دو ستارة بتا و گاما – شلياق قرار گرفته است و اين امر، يافتنش را ساده تر مي كند. با تلسكوپ هاي كوچك به صورت دايره اي بسيار كوچك و توپر ديده مي شود، اما اگر تلسكوپ 4 اينچي يا بزرگتر باشد، در بزرگنمايي زياد، مي توان آن را به صورت حلقه اي كوچك و مه آلود ( مانند دود حلقه شدة سيگار ) مشاهده كرد.
درست در مركز سحابي، ستارة عامل آن وجود دارد كه تمام گازهاي سحابي از آن خارج شده اند. چون اين ستاره بسيار فشرده و كوچك شده است، ديدنش با تلسكوپ هاي كوچك ناممكن است. اين ستاره را مي توانيد در عكس هايي كه با تلسكوپ هاي بزرگ از سحابي گرفته اند مشاهده كنيد. قطر حقيقي اين سحابي حدود 2/1 سال نوري و فاصله اش از ما بيش از 1500 سال نوري است.
صورت فلكي عقرب ( كژدم ) : اين صورت فلكي در شبهاي تابستان برفراز افق جنوبي آسمان ديده مي شود. معمولاً نام هاي صورتهاي فلكي ارتباط چنداني با شكل ظاهري آنها ندارند، اما دربارة صورت فلكي عقرب خلاف اين است.



اگر با دقت به طرح ظاهري اين صورت فلكي نگاه كنيد خواهيد ديد كه شباهت زيادي به عقرب دار ، به ويژه انحناي دم آن. عقرب از صورت هاي فلكي منطقة البروج است، يعني از آن صورت هايي ست كه خورشيد، ماه و سياره ها از آن عبور مي كنند. اين گونه صورت هاي فلكي را « برج » مي نامند. در فن احكام نجوم اعتقاد بر اين است كه قرار گرفتن ماه در برج عقرب چندان خوشايند نيست و در اين روزها بايد از انجام بسياري كارها پرهيز كرد. اصطلاح « قمر در عقرب » كه امروزة نشانه آشفته حالي و خرابي اوضاع است، از همين امر گرفته شده است .
در صورت فلكي عقرب آنچه بيش از هر چيز به چشم مي خورد، درخشندگي ستاره اي است سرخ رنگ كه نام « قلب العقرب » را بر آن گذاشته اند. اين ستاره ، كه نام ديگرش آلفا – عقرب است، از درخشانترين ستاره هاي آسمان است و رنگ سرخش آن را از ساير ستاره ها متمايز مي كند و زيبايي خاصي به آن مي بخشد. قدر اين ستاره 0.9 و فاصله اش از ما بيش از 500 سال نوري است . قلب العقرب از آن گونه ستاره هايي است كه به ابر غول مشهورند و قطرش به 700 برابر قطر خورشيد مي رسد! رنگ سرخ اين ستاره نشان دهندة دماي سطحي كم آن است كه حدود 3000 درجه كلوين است ( دماي سطح خورشيد حدود 6000 درجه كلوين است ).
در انحناي دم عقرب، تعداد زيادي ستارة دوتايي وجود دارد كه بهتر است با دوربين دو چشمي يا تك چشمي نگاهي به آن ها بيندازيد. ستارة زتا ( ξ ) – عقرب، كه كمي پايين تر از دم عقرب قرار دارد دوتايي ديگري است كه حتي با چشم غير مسلح مي توان دو عضو آن را ديد. يكي از ستاره هاي آن آبي و ديگري نارنجي است.
در صورت فلكي عقرب دو خوشة باز بسيار درخشان وجود دارد كه هر دو را مي توان در شب هاي كاملاً تاريك و صاف با چشم غير مسلح مشاهده كرد. اين دو خوشه درست بالاي دم عقرب قرار گرفته اند. آنكه پايينتر است، M7 و ديگري M6 ناميده شده اند. خوشة M7 را كه درخشانتر است، ساده تر مي توانيد پيدا كنيد. در اين خوشه 80 ستاره درخشانتر از قدر 10 وجود دارد. خوشة M6 را با چشم غير مسلح فقط به صورت لكه اي مه آلود و بدون ستاره مي توان ديد، اما با استفاده از دوربين مي توانيد ستاره هاي آن را آشكارا ببينيد. اگر دوربين در اختيار داريد، سعي كنيد ناحيه اطراف دم عقرب و فاصله بين آن تا صورت فلكي قوس را با دقت نگاه كنيد. در اين بخش اجزام بسيار زيبايي براي ديدن وجود دارند زيرا بخش پرتراكم راه كاهكشان ( كهكشان ما ) از آن جا مي گذرد.
يكي ديگر از اجرام جالب توجه در صورت فلكي عقرب، خوشة كروي M4 است كه از نزديكترين خوشه هاي كروي نسبت به ما محسوب مي شود. يافتن اين خوشه چندان دشوار نيست، زيرا بسيار نزديك به ستارة درخشان قلب العقرب قرار دارد. اگر دوربين داريد ناحية غرب قلب العقرب را بگرديد و اگر دوربين نداري ، سعي كنيد در شبي كاملاً صاف و تاريك آن را با چشم غير مسلح پيدا كنيد.
صورت فلكي دجاجه ( ماكيان و يا قو ) : شكل ظاهري اين صورت فلكي همانند صليب است كه تداعي كنندة پرواز پرنده اي با بال هاي افراشته و گردن دراز است. در انتهاي دم اين پرنده، درخشانترين ستارة صورت فلكي قرار دارد. انتهای دم این پرنده، درخشانترین ستاره صورت فلکی قرار دارد كه نامش « ردف » يا « ذنب الدجاجه » است و يكي از راسهاي مثلث بزرگ تابستاني را تشكيل مي دهد. ذنب الدجاجه به معناي دم ماكيان است كه به مكان آن در صورت فلكي اشاره دارد.



ردف يكي از درخشانترين ستاره هاي كهكشان است و درخشندگي اش حدود 000/80 برابر خورشيد است؛ اگر اين ستاره در فاصلة نزديكي قرار مي گرفت، شب هاي ما را همچون روز روشن مي كرد، اما اكنون در فاصلة 1800 سال نوري از ما به صورت ستاره اي از قدر اول ديده مي شود.
بتا (B) – دجاجه ستارة بسيار زيبايي است. نام ديگر اين ستاره، منقارالدجاجه است كه مكان آن را در صورت فلكي مشخص مي كند (واقع در نوك پرنده يا انتهاي صليب ). زيبايي اين ستاره با چشم غير مسلح مشخص نيست، اما اگر با تلسكوپي كوچك به آن نگاه كنيد در مي يابيد كه اين ستاره از دو عضو تشكيل شده است كه يكي به رنگ طلاي و ديگري آبي است. اغلب آماتورهاي نجوم علاقة زيادي به ديدن اين ستارة دوتايي دارند. قدر هاي دو عضو اين ستاره، 3 و 5 است.
از آنجايي كه صورت فلكي دجاجه در مسير راه كاهكشان قرار گرفته است ، اجرام زيبايي را مي توان در آن با دوربين مشاهده كرد. از جمله، خوشه هاي باز، سحابيهاي درخشان و سحابيهاي تاريك. يكي از خوشه هاي باز موجود در دجاجه، خوشة M39 است كه با چشم غير مسلح به صورت تودة مه آلود كوچكي ديده مي شود و با دوربين مي توان جلوة بهتري از آن را مشاهده كرد.
صورت فلكي جاثي ( الجاثي علي ركبته ، مرد به زانو نشسته ) : جاثي ستاره هاي چندان در خشاني ندارد اما پرنورترين خوشة كروي آسمان نيمكرة شمالي در آن قرار دارد. خوشة كروي M13 از ما حدود 2100 سال نوري فاصله دارد و مي توان آن را با چشم غير مسلح به صورت توده اي ابر مانند مشاهده كرد. يافتن آن چندان دشوار نيست، زيرا اين خوشه در خط واصل دو ستارة اتا و زتا – جائي قرار گرفته است.



آن دسته از صورت هاي فلكي كه تا كنون نام برديم، يا مربوط به منطقه البروج بودند يا در بالاي سر قرار داشتند. بجاست كمي هم به سراغ صورتهاي فلكي دور قطبي برويم كه در سمت شمال آسمان ديده مي شوند.
يكي از اين صورتهاي فلكي، دب اصغر (خرس كوچك) است كه آشناترين ستارة آسمان را در خود دارد، ستارة قطبي يا ستارة شمال يا جدي. اين ستارة قدر دوم به اين علت يگانه است كه در امتداد محور دوران زمين قرار گرفته است و اين طور به نظر مي رسد كه كه در طول شبانه روز، تمام كرة آسمان و ستاره هاي موجود در آن به دور ستارة قطبي مي گردند. بنابراين، اين ستاره در آسمان جايگاه ثابتي دارد و از همين رو مي توان از آن به عنوان راهنمايي مناسب براي يافتن جهت شمال استفاده كرد.



نام ديگر ستاره قطبي، آلفا (a) – دب اصغر است كه پرنورترين ستارة اين صورت فلكي است. اگر با تلسكوپي كوچك به اين ستاره نگاه كنيد، مي تواند همدم كم نورتر آن را كه از قدر نهم است، در فاصلة كمي از آن تشخيص دهيد.
يكي ديگر از صورت هاي فلكي دورقطبي، « ذات الكرسي » (صاحب و خداوند تخت ) است كه شكلي فراموش نشدني دارد. بسته به اينكه در چه جهتي قرار گرفته باشد ، مي توانيد آن را به صورت حروف M يا W مشاهده كنيد و در ميان ساير ستاره ها تشخيص دهيد.



در ناحية اين صورت فلكي، مي توانيد با دوربين تعداد زيادي ستارة كم نور را مشاهده كنيدكه جذابيت زيادي دارند. در ضمن، چندين خوشة باز هم در ذات الكرسي وجود دارد كه معروفترين هايشان خوشه هاي M25 ، M103 هستند.
قيفاووس هم يكي ديگر از صورت هاي فلكي دور قطبي است. شكل ظاهري آن شبيه به خانه ايست كه شمالي ترين ستاره اش در راس شيرواني آن قرار دارد. اگر چه ستاره هاي اين صورت فلكي چندان در خشان نيستند، اما همين ظاهر مشخصي كه دارد، يافتن آن را در آسمان ساده مي كند.



يكي از اجرام خاص در اين صورت فلكي ستاره اي است متغير كه سه گروه دسته اي از ستاره هاي متغير است. اين ستاره، دلتا (-)- قيفاووس است كه قدرش از 5/3 تا 4/4 تغيير مي كند و حتي مي توان اين اختلاف درخشندگي را ( كه در عرض 5 روز رخ مي دهد ) با چشم غير مسلح تشخيص داد. دلتا – قيفووس برخلاف ستارة بتا – شلياق كه پيش از اين گفتيم، عضوي از مجموعه اي دوتايي نيست تا بر اثر گرفتگي يا كسوف، درخشندگي اش تغيير كند، بلكه درخشندگي خود ستاره كم و زياد مي شود. اين گروه از ستاره هاي متغير را ( به افتخار همين دلتا – قيفاووس ) « متغير هاي قيفاووسي » مي نامند.
ستارة جذاب ديگري كه در اين صورت فلكي وجود دارد، مو ( -) – قيفاووس است كه نام « ياقوت » را براي آن برگزيده اند. اين ستاره، رنگي سرخ دارد و در حقيقت سرخ ترين ستارة قابل مشاهده با چشم غير مسلح است. آنچه عجيب است، تغيير رنگ اين ستاره به هنگام تغيير درخشندگي آن است. درخشندگي مو – قيفاووس به طور نامنظم از 7/3 تا 5 تغيير مي كند. در حالت بيشترين درخشندگي كاملاً سرخ است، اما همين كه نورش كاهش مي يابد ، رنگش هم عوض مي شود.

شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۵

استفتا : آيا از نظر شرع بسر بردن انوشه انصاری با سه مرد در سفينه فضائی صحيح است؟

اخيرا يك زن ايراني كه گفته مي شود از ده سالگي به همراه خانواده اش به آمريكا رفته و در آنجا اقامت گزيده و به تابعيت آمريكا در آمده است ، با پرداخت 20 ميليون دلار به سفر فضايي پرداخت و ده روز در ايستگاه فضايي همراه با چند مرد بسر برد و بعد به زمين بازگشت. گزارش رفت و برگشت اين سفر با آب و تاب و تحسين در سايتهاي دولتي و غير دولتي وابسته به نظام و حتي در سايتهاي متعلق به اصولگرايان نظام مثل سايت فردا و سايت ارزشي« نوسازي» كه گفته مي شود به مخدَره مكرمه، فاطمه رجبي، همسر سخنگوي دولت تعلق دارد، منتشر شد و كانال چهار سيماي جمهوري اسلامي هم يك مصاحبه يك ساعته تلفني با او در پايگاه بايك نور در آستانه سفر به سوي ايستگاه فضايي انجام داد. از مقام معظم رهبري و ولي امر مسلمين و اميد مستصعفان جهان حضرت آيت الله امام خامنه اي ، از حضرت آيت الله العظمي ناصر مكارم شيرازي و حضرت آيت الله العظمي بهجت مستدعي است، نظر شرعي خود را در مورد جايز بودن يا نبودن چنين سفري براي يك زن مسلمان را اعلام بفرمايند. چون جايز بودن اين كار براي يك زن مسلمان به دلايل مختلف براي مؤمنين شبهه دار است. يك دليل اين است كه چگونه ممكن است يك مسلمهَ مؤمنه محصنه، ده شيانه روز بدون رعايت حجاب و مساله محرم و نامحرم در مكاني سربسته و كوچك در كنار سه چهار مرد نا محرم و غير مسلمان بسر ببرد و بد تر آن كه در شرايط بي وزني حركاتي شبيه غوطه ور بودن در آب و شنا كردن در برابر آنان انجام دهد. اگر اين كار به خاطر شرايط ويژه يي كه بر آن جاريست، جزء مسائل مستحدثه يي است كه خلاف شرع نيست خوب است كه امت مسلمان از ‌آن آگاه شوند، ديگر اين كه صرف نظر از مساله اسراف، اين زن 20 ميليون دلار پول براي اين كار پرداخته و چند ماه آموزشها و تمرينهاي سخت به براي معلوم شدن توانايي جسمي انجام اين سفر را هم تحمل كرده است. سوال اين است كه به طور كلي انجام چنين سفري قبل از انجام سفر واجب حج براي كسي كه هم توانايي مالي و هم توانايي جسمي دارد، جايز است يا نه؟ ديگر اين كه تعلق اين زن به خانواده يي مسلمان چندان روشن نيست. اگر به خانواده مسلمان تعلق ندارد چطور اقدام او اين همه در رسانه هاي ام القراي اسلام مورد ستايش قرار مي گيرد و حتي زنان كشور اسلامي براي الگو قراردادن او تشجيع مي شوند. ولي اگر به خانواده مسلمان تعلق داشته اما مقيّد به رعايت موازين شرع نيست و يا اين كه ديگر مسلمان نيست و از اسلام برگشته - كه در آن صورت مرتد فطري شمرده مي شود- اين دو حالت اخير قباحت واكنش تاييد آميز رسانه هاي ياد شده را بازهم ببشتر مي كند چون از غير مسلمان نمي شود انتظار رعايت احكام و موازين شرعي را داشت اما مسلماني كه احكام شرع را رعايت نكند طبعا بايد تعزير شود و حكم مرتد فطري هم معلوم است. در هر حال آيا جايز است بدون اين كه هيچ اشاره يي به مسائل شرعي شود ، اين سفر در رسانه هاي نظام الهي جمهوري اسلامي اين همه مورد تبليغ گيرد. همين چند روز پيش ( روز دوشنبه 3 مهر برابر با 25 سپتامير) شبكه تلويزيوني سلام، سخنان حجت الاسلام مهدي دانشمند را پخش مي كرد كه خطاب به دختران جوان و پسران جوان در مورد شركت آنان در جشن تولدها و عدم رعايت شئون اسلامي نصيحت مي كرد و به آنان تاكيد كرد كه نگويند كه يك شب هزار شب كه نمي شود و توجه كنند كه چه چيز را با چه چيز عوض مي كنند و بينند فاطمه زهرا را با چه چيز عوض مي كنند و امير المومنين را با چه چيز عوض مي كنند. او به حاضران در پاي منبر مي گفت:« فكر كنيد كه اگر پدرتان شيعه نبود و مادرتان شيعه نبود و شما شيعه نبوديد الان چه خاكي توسرتون مي ريختيد». براي مسلماناني كه پاي صحبت فضلايي مثل حجت الاسلام مهدي دانشمند مي نشينند قطعا مساله انعكاس تاييد آميز سفر فضايي يك زن كه ايراني معرفي شده، در شرايطي كه به آن اشاره شد، مساله ساز و شبهه آفرين و ممكن است سبب خون دل خوردن آنان به خاطر پايمال شدن ارزشهاي اسلامي بشود. لذاست كه فتاوي شرعي بزرگواران در اين زمينه براي رفع شبهه مؤمنين ضروري است. من شخصا هيچ اظهار نظري از حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي كه در چينن مواردي ساكت نيستند و بلكه قبل از همه اظهار نظر مي فرمايند نديدم. به ياد دارم كه معظم له در مورد شبهه يي كه در مورد جايز بودن حضور زنان در ورزشگاهها براي تماشاي مسابقات فوتبال، از سوي دكتر احمدي نژاد رئيس جمهور مخلص و مؤمن و دستبوس رهبري، ايجاد شده بود، خروش برداشته و مخالفت كردند و اين مساله هم خود مزيد بر ايجاد شبهه است كه چطور در حالي كه حضور زنان در ورزشگاه براي تماشاي مسابقات جايز نيست و همين دوسه روز پيش يك زن قهرمان مسابقه اتومييل راني را از شركت در مسابقه اتومبيل راني مانع شدند - كه اصلا قابل مقايسه با حضور در ايستگاه فضايي نيست-، چگونه مي شود غير شرعي بودن حضور يك زن در ايستگاه فضايي در كنار مردان نامحرم و غير مسلمان ناديده گرفته شود. خوب است حضرات علما و حجج اسلام، مصباح يزدي، مشكيني، نوري همداني، جنتي، خزعلي، فاضل لنكراني هم در مورد سوالات فوق اظهار نظر بفرمايند.

*****
اين يادداشت براي بود كه تضاد «شرع انور» با آزادي و حقوق فردي و تضاد آن در عرصه هاي گوناگون، با پيشرفت و برابري زنان با مردان باز هم ياد آوري شود. 2 اكتبر 2006- 10 مهر 1385
***************************

به نقل از پیک ایران(لینک در عنوان مطلب)